بغض

ساخت وبلاگ

سلام من اومدم وای بعد یکسالو حدود سه ماه دوباره به یاد وبلاگم افتادم گفتم یه سر بزنم نگم ک توی این یکسالو خورده ای چه اتفاقایی برام افتاد بخاطر ترس کرونا استرس گرفتم کافی نتمو جمع کردم مدرسه تعطیل شد تدریسم مجازی شد وای خونه نشینی و شنیدم اخبار بد از مرگ‌روزانه هموطنانم چقد دلمو بدرد میورد چقد شبا گریه میکردم یعنی خدایا اینجا دیگه اخره خطه؟ یعنی بزودی میمیریم؟ دیگه عزیزانمو نمیبینم؟ خدای من این چه بلایی بود سرمون اومد؟‌ همه اینا جمع شد و یهو استرسی شدم وای تو یک روز چندتا دکتر رفتم بیمارستان رفتم دکترا میگفتن تو اوج کرونا چرا اینجا اومدی؟ خلاصه کلی ازمایش و چکاپ دکترا گفتن باید بری دکتر اعصابو روان چه حس بدی بود خدایا دارم انگار دیوونه میشم ؟ خلاصه رفتم پیش دکتر معروفمون گفت نترس چیزیت نیست دارو داد خوردم و کم کم استرسم کم شد و اواسط ماه رمضون بود یکی از دوستانم اومد در خونمون گفت میری سرکار معرفیت کنم ی جایی گفتم اره بخاطر روحیه ام نیاز ب بیرون رفتن دارم رفتم تویه تولیدی سرسید و دفتر مشغول کار شدم چهار نفر بودیم خیلی خوببود و توی روحیه ام اثر گذاشت کلا کرونا و تستراساشو فزاموش کردم دوستای خوبو باحالی پیدا کردم صاحب کارگاه از خودم دوسال کوچکتر بود پسر دایشش دوستشون و صباا باهم‌کار میکردیم همه چیز عالی بود باهم کلی صمیمی شدیم میخندیدیم خوش میگذشت از کارمونم راضی بود کلا همه ترسا رفتو اتفاقای جدید پسر دایی. صاحب کارگاه بهم پیشنهاد رابطه داد گفت ازت خوشم میاد منم گفتم ک عز رابطه خوشم‌نمیاد انقد اومدو رفت عاشقم شد اونم در حد جنون وای نگم از اتفاقایی ک افتاد کارایی ک برام میکرد خوبیایی ک‌در خقم کرد بهم پیشنهاد ازدواج داد چندین بار پسر خوبی بود ولی شرایطش مناسب من نبود اصلا چند بار بغض...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokot64 بازدید : 33 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 12:23

تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانمچگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانمتو مثل شمعدانی ها پراز رازی و زیباییو من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانمتو دریایی ترینی، آبی و آرام و بی پایانو من موج گرفتاری اسیر دست طوفانمتو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفافو من درآرزوی قطره های پاک بارانمنمی دانم چه باید کرد با این روح آشفتهبه فریادم برس ای عشق من امشب پریشانمتو دنیای منی بی انتها و ساکت و سر شارو من تنها دراین دنیای دوراز غصه مهمانمتو مثل مرز احساسی قشنگ و دور ونامعلومو من درحسرت دیدار چشمت رو به پایانمتو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر هاو من هم یک کبوتر تشنه باران درمانمبمان امشب کنار لحظه های بی قرار منببین با تو چه روئیایی ست رنگ شوق چشمانمشبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادمهنوز از عطر دستانت پراز شوق است دستانمتو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کردو من خواب ترا می بینم و لبخند پنهانمتو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیردو من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانمتو می آیی و من گل می دهم درسایه چشمتو بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانمتو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می باردو من تنها ترین نیلوفر رو به گلستانمشبست و نغمه مهتاب ومرغان سفر کردهو شاید یک مه کمرنگ ازشعری که می خوانمتمام آرزوهایم زمانی سبز می گرددکه تو یک شب بگویی، دوستم داری تو، می دانمغروب آخرشعرم پراز آرامش دریاستو من امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانمبه جان هرچه عاشق توی این دنیای پرغوغاستقدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانمبدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرددعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم + نوشته شده توسط نفس در چهارشنبه ششم مهر ۱۴۰۱ و ساعت 20:39 | بغض...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokot64 بازدید : 60 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 12:23

سلامدو ماهی هست از اومدن یه ویروس ناخونده  تو کل کشور میگذره ویروسی که با اومدنش خیلی چیزها رو بهمون یاد داد به قول یکی از دوستان چه کوچکهای بزرگی ک الان ب بزرگیشون و زیباییشون پی بردیم و اونارو تو زندگی نادیده گرفتیم با اومدن این مهمون ناخونده فهمیدم که بزرگترین نعمتی که داشتم سلامتی بوده و ارامش ک با وجود کرونا از بین رفته و زندگیمون پر شده از استرس و نگرانی واس بیماری  روزها و شبها حبرای ناگواری از همشهریا و هم وطنامون میشنویم  که دلمونو به درد میارهو استرسمونو بیشتر میکنههمه از ترس بیماری قرنطینه شدیم توی خونه اگه بخوایم بیرون بریم با ترس باید از ماسکو دستکش های پلاستیکی استفاده کنیم نمیتونیم با دوستامون حتی رو بوسی کنیم دست بدیم حتی ببینیمشون  دور همی هامون سرکار رفتنامون همگی از بین رفتنالان میفهمیم چه چیزایی داشتیمو قدرشونو ندونستیم چه بسیار ناسپاسی هایی کردیم و الان میگیم کاش همون دلخوشی های کوچیکمونو داشتیم دلمون واس همه کوچکهای بزرگی ک داشتیمو قدر ندونستیم تنگ شدهخدایا امشب شب نیمه شعبانه ب حق این شب عزیز‌ همه کسایی ک مریصی کرونا گرفتنو شفا بده اونایی ک سالم موندنو بیماریو نشون نده و شر این بیماریو از سر ملتمون خانواده هامون همشهریامون  دور کن آمینبه امید روزی کوارد وبلاگم بشمو خبر خوش از بین رفتن ویروس و جشن شکست کرونا رو بنویسم نیمه شهبان‌سال ۱۳۹۹مبارککک + نوشته شده توسط نفس در چهارشنبه بیستم فروردین ۱۳۹۹ و ساعت 23:57 | بغض...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokot64 بازدید : 54 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1401 ساعت: 17:34

سلام دوستان گلمالان ساعت ۸:۵۴دقیقه صبح روز ۲۹اسفند ۱۴۰۰ تقریبا ده یازده ساعت مونده به تحویل سال جدید و شروع قرن جدید من الان سرکارم توی شرکت تکوین طب  سالی ک گذشت پر از اتفاقی خوب و بد بود چه جاهایی که از ته دل خندیدیم و چه جاهایی ک از ته دل دلمون سوخت و اشک ریختیم  الان که فک‌میکنم میبینم سالی ک گذشت من وارد این‌کار جدید شدم شرکت تجهیرات پزشکی و درامدم خوب بود خداروشکر سنتور هدیه گرفتم و اینکه تفریحاتی با دوستانم رفتم و خداروشکر خودم و خانوادم زنده و سلامت بودیم و بابتشون از خدای مهربونم تشکر میکنم بغض...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokot64 بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1401 ساعت: 17:34

سلام به خودمسلام به شروع دوباره ام     به روزنه های امیدی که روز به روز در وجودم شعله ورتر می شود  و مرا به زندگی امیدوارتر و امیدوارتر می کند.سلام  به زندگی،  سلام به رویاهایی که خییلی وقت بود آنها ر بغض...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokot64 بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 10:18

ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست

که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست

دگر قمار محبت نمی برد دل من

که دست بردی از این بخت بدبیارم نیست

من اختیار نکردم پس از تو یار دگر

به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست

 

استاد شهریار

بغض...
ما را در سایت بغض دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokot64 بازدید : 151 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 14:28

من به بند تو اسیرم تو ز من بی خبر؟

آفرین! معرفت این است که ز من میگذری

طعنه غیر ندیدی که بسوزد دل توپکه بدانی که چه سخت است در به دری

بغض...
ما را در سایت بغض دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokot64 بازدید : 153 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 14:28

تو از مرگ میترسی، من از رفیق نا بکارای نارفیق... به کدامین گناه ناکرده ...  تازیانه میزنی بر اعتمادم....4/1/97 را بخاطر بسپار+ نوشته شده توسط نفس در سه شنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۷ و ساعت 17:54 | بغض...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokot64 بازدید : 119 تاريخ : چهارشنبه 5 ارديبهشت 1397 ساعت: 21:08

ندانستیم و دل بستیم... نپرسیدیم و پیوستیم....

ولی هرگز نفهمیدیم...

شکار سایه ها هستیم...

سفر با تو چه زیبا بود!

به زیبایی رویا بود!!

نمیدیدیم و میرفتیم!

هزاران سایه با ما بود...

سکوتت را ندانستم!

نگاهم را نفهمیدی! 

نگفتم گفتنی ها را ...

تو هم هرگز نپرسیدی........

+ نوشته شده توسط نفس در دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 11:25 |
بغض...
ما را در سایت بغض دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokot64 بازدید : 115 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 3:00

امسال شب تولدم،می توانم ماه  را ببینم. نگاهش کنم، چشمانم را ببندم، و آرزو کنم برای سالی سرشار از سلامتی و حس زندگی. سالی لبریز از ایمان به خدا، آرامش قلب، محبت به خودم و دیگران، احساس زندگانی، و شاکر بودن به خاطر تمامی نعمات خوبی که خداوند مهربان به من داده اند. سالی نو با دیدگاهی نو از زندگانی. احساس خاصی نیست روز تولد. تنها بهانه ای ست برای آنکه بنشینیم و بیندیشیم سالی را که گذشت چگونه گذراندیم. چقدر نیکی کردیم. چقدر آموختیم و چقدر مهر ورزیدیم. همه این زاد روزها بهانه ای ست برای دگراندیشی در زندگانیما   و باز هم  پنجم دیماه و باز هم .................... + نوشته شده توسط نفس در سه شنبه پنجم دی ۱۳۹۶ و ساعت 18:10 | بغض...ادامه مطلب
ما را در سایت بغض دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sokot64 بازدید : 107 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 3:00